¤ نامه هايي به حجم بزرگ و نه سفيد ¤

نامه هایم را برایت ميفرستم.. نامه هایی از این سوی سرما...در دل كوهاي زاگرس ... این نامه ها هرچه که هستند سهم من اند از تو در این سوی تنهایی و تاریکی... (كپي برداري فقط با ذكر منبع: ورنه پيگرد در دادگاه الهي دارد)..¥¥¥¥¥¥

" دلنوشتهايي براي ساعت11" 34 روزهاست شده ام آینه ای که فقط تو را می بیند و هر لحظه دلش برايت تنگ ميشود. و تو فقط لبخندی سرد می زنی، نگاهی زودگذر می اندازی و می روی، این روزها گاهی می نوسم و خط می زنم. مبادا تو خوشت نیاید و دلگیر شوی! کاغذها را پاره می کنم و دوباره از نو می نویسم. عادت کرده ام ؟ نه ، من یاد گرفته ام که برایت بنویسم و خودم را نبینم! حس نوشتن از تو مثل لحظه ای است كه گم شده اي را پس از سالها مي يابي. هر گاه به تو فكر ميكنم قلبم تندتر می تپد و انگار خونی تازه در رگهایم جاری می شود. اوج می گیرم و دیگر خودم را فراموش می کنم.می شوم نگاهت، می شوم سرودت،می شوم بودنت و می شوم تو!
نوشته شده در یک شنبه 28 فروردين 1391برچسب:شهين@ كيانوش,ساعت 18:30 توسط كيانوش سليماني(فامي)| |


Power By: LoxBlog.Com