" دلنوشتهايي براي ساعت11"
34
روزهاست شده ام آینه ای که فقط تو را می بیند و هر لحظه دلش برايت تنگ ميشود. و تو فقط لبخندی سرد می زنی، نگاهی زودگذر می اندازی و می روی،
این روزها گاهی می نوسم و خط می زنم. مبادا تو خوشت نیاید و دلگیر شوی! کاغذها را پاره می کنم و دوباره از نو می نویسم. عادت کرده ام ؟ نه ، من یاد گرفته ام که برایت بنویسم و خودم را نبینم!
حس نوشتن از تو مثل لحظه ای است كه گم شده اي را پس از سالها مي يابي.
هر گاه به تو فكر ميكنم قلبم تندتر می تپد و انگار خونی تازه در رگهایم جاری می شود.
اوج می گیرم و دیگر خودم را فراموش می کنم.می شوم نگاهت، می شوم سرودت،می شوم بودنت و می شوم تو!
نوشته شده در یک شنبه 28 فروردين 1391برچسب:
شهين@ كيانوش,
ساعت
18:30 توسط كيانوش سليماني(فامي)
| |